آخرین اخبار

فقر و کارتن‌خوابی، نشانه‌های جامعه‌ای بیمار است

18:02:19 1395/10/10


مهدی یاورمنش- الهام عدیمی: چندی پیش با سعید ابوطالب، نماینده مجلس هفتم و مستند ساز، در نشستی درباره کتابش «هی یو!» صحبت کردیم. در میان آن صحبت‌ها، حرف‌هایی از مشکلات فرهنگی و اجتماعی هم به میان آمد. این مستند‌ساز که در دهه 70 و 80 با ساخت چند فیلم در باره مشکلات اجتماعی چون فقر، کارتن‌خوابی و ایدز بسیار سر و صدا به پا کرد، مدتی است به اصطلاح با چراغ خاموش حرکت می‌کند. این روزها که ماجرای گورخواب‌ها به بحثی داغ تبدیل شده است، پای صحبت‌های این مستندساز و کارشناس مسائل فرهنگی و اجتماعی در کافه خبر می‌نشینیم. سعید ابوطالب این روزها کم‌ پیداست، کجایید؟ و چه می‌کنید؟  هستم. حالا اینطوری را بیشتر ترجیح می دهم . من قبلا هم در حوزه اجتماعی و سیاسی بودم و هم خبرنگاری را تجربه کردم منتها فکر می‌کنم. آن چیزی که تاثیرش می‌ماند  فرهنگ و هنر است چون عمیق‌تراست هرچند  کم‌ سر وصداتر است. یک بار فکر می کردم که جلال آل‌احمد سال 1349 فوت شده . جلال غیر از ترجمه هایش 10، 12 کتاب دارد که نیمی  از آنها آثار خوبی است و بقیه ارزش ادبی و فرهنگی ندارد. از سال 49 تا 95، اتفاقات زیادی افتاده، هم حکومت عوض شده و هم ده‌ها  وزیر و مدیر عوض شده‌اند اما جلال مانده. اگر دلمان برای فرهنگ و تربیت نسل‌های بعد و خودمان می‌سوزد و می‌خواهیم تاثیرگذار باشیم باید جایی در عرصه فرهنگ و هنر داشته باشیم به جای اینکه وزیر فرهنگ و هنر باشیم، جلال باشیم. جلال حتی در دوره‌ای علاوه بر تاثیری که روی نثر فارسی داشت، در سیاست، ‌اندیشه و ... هم اثرگذار بود اما به نظر می‌رسد امروز دیگر اگر حرفی از جلال می‌شود، بیشتر نگاه تاریخی و ادبی است. اگر جلال عمیق‌تر بود و نگاهش به تاریخ، بشریت، فرهنگ و علم عمیق‌تر بود آثار ماناتری به جای می‌گذاشت. بازگردیم به فعالیت‌های شما؛ حضور شما تا مدت‌ها پررنگ بود اما کار فرهنگی شما به دور از فضای رسانه است و به نظر می‌رسد راهتان را عوض کرده‌اید. کارهای شما تبدیل به جریان می‌شد و موج ایجاد می‌کرد. در این سال‌ها کارهای فرهنگی هنری می‌کنید که آیا در خفاست یا راه را عوض کرده‌اید؟ نه هنوز هم به من پیشنهاد می‌شود که مستندهایی مثل «رقص فقر» بسازم. زمانی محاسبه کردم که این مستند را در  70، 80 دانشگاه در تهران و شهرستان‌ها با دانشجوها دیدیم و درباره‌ اش حرف زدیم و الان تاثیرش را می‌بینم که آن نگاه در زمان خودش چقدر تاثیر فرهنگی و اجتماعی گذاشت. سال 82 بود قبل از رفتن من به عراق و اسارت توسط آمریکایی ها. پیش از آن هم زمستان 79  مستندی درباره کارتن‌خواب‌ها ساختم. قبلش فیلم مستند «ایدز» را ساخته بودم که محرمانه بود و در واقع آن زمان تابو بود و کسی به این موضوع نزدیک نمی‌شد در حالی که گسترش بیماری ایدز مثل کارتن خوابی یک واقعیت اجتماعی بود. به هر حال من فکر می‌کنم وقتی یک ناهنجاری اجتماعی را می‌بینیم، این خودش نشان‌دهنده یک بیماری پنهان یا آشکار است، ما درد را می‌بینم، درد خبر از یک عفونت و بیماری می دهد. آن زمان درد را می‌دیدیم و با صدای بلند فریاد می‌کشیدیم و البته راه حلی هم نمی‌دادیم چون لااقل در آن زمان فکر می کردم که خبرنگار بیش از این رسالتی ندارد. وقتی می‌گویم رقص فقر یعنی یک عده‌ای آدم گوشه خیابان زندگی می‌کنند و گوشه خیابان می‌میرند و هنوز هم هست. این بد است و دردناک ولی ما باید بیماری را کشف کنیم. این تظاهراتِ بیماری اجتماعی است، ممکن است حاصل شکاف طبقاتی یا حاصل سیاستگذاری اشتباه اقتصادی یا یک چالش فرهنگی یا حتی سیاسی باشد که باید آن را کشف کنیم؛ الان جامعه از نظر فرهنگی و اخلاقی هم بیمار است. ادله زیادی هم برای آن دارم که الان مجال آن نیست . زمانی ما تب و سردرد را می‌بینیم و به جای اینکه راه حل پیدا کنیم، دنبال مسکن می رویم. مثلا پلیس واحدی راه می‌اندازد به عنوان واحد فرهنگی که این البته بیشتر شبیه یک لطیفه است. پلیس فکر می‌کند اگر مثلا مسائل را سرپوش بگذارد، اگر جلوی چهار تا کنسرت را بگیرد، یا جلوی بی‌حجاب یا بدحجاب را بگیرد و آنها را جریمه کند، مشکل فرهنگی را حل کرده اما اصل مشکل فرهنگی رفتار خود اوست، خودش نشانه بیماری ساختاری و فرهنگی است. آن مامور جوان، سربازی را  که از شهرستان های کوچک دور از مرکز آورده اند و در شهرک غرب  تهران جلوی دخترها و پسرها را می گیرد و درباره رفتار و لباسشان تذکر می‌دهد خودش نشانه عدم فهم امر فرهنگ است. گاهی با آمار و ارقام مسئله را آنطور که دوست دارند توجیه می‌کنند. می‌گویند  اگر این تعداد جوان در کنسرت شرکت می کنند و البته کنسرت را نماد فرهنگ غربی می دانند، در مقابل این قدر هم در مراسم اعتکاف و عزاداری های محرم شرکت می‌کنند، این یعنی باز ما مساله را فهم نمی‌کنیم. اگر چه معتقدم فرهنگ موضوعی کاملا بطنی است و در گذر طولانی تاریخ شکل می‌گیرد یعنی در بازه‌ای چندین ساله فرهنگ یک قوم و ملت تغییر می‌کند نه حتی بر اثر انقلاب یا جنگ و نه طبیعتا براساس یک سخنرانی یا یک مصوبه مجلس یا کار دولت. فرهنگ جنسش تغییرات آنی و دفعی نیست؛ یعنی معتقدم انقلاب اسلامی که ذاتش فرهنگی است خود حاصل فرآیندها و تجربه های تاریخی این ملت است که هم به تشیع ما برمی‌گردد، هم به آموزه های قیام امام حسین(ع)، هم به اتفاقات چند صد ساله گذشته، هم به تاریخ صفویه و پادشاهان بعد از صفویه، مشروطه، شکست انقلاب مشروطه و...  انقلاب اسلامی یک اتفاق کاملا فرهنگی است اگرچه متاسفانه در این سالهای اخیر تحلیل ها و تفسیرهای جدیدی از دلایل شکل گیری انقلاب ارائه می شود که با ذات انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. مثل دلائل طبقاتی و اقتصادی و .... که الان قصد ورود به این مسئله را ندارم اما در واقع آدم‌هایی که این جریان فرهنگی مثل انقلاب را شکل می‌دهند محصول چند صد ساله تاریخ خودشان هستند و خود انقلاب اسلامی به عنوان یک رویداد عظیم فرهنگی هم تاثیرات فرهنگی آنی خودش را دارد و هم تاثیرات بلند مدت خود را هم دارد چنانچه مساله دفاع مقدس هم همینطوراست اما بالاخره فرهنگ موضوعی نیست که امروز نسخه ای برای آن بپیچید و شش ماه دیگر تاثیراتش را ببینید، اصلا این طور نیست. منتها مسئله ای که الان دغدغه ماست این است که در این سال‌ها آنها که متولی فرهنگ بودند از جنس فرهنگ نبودند یعنی اغلب یک آدمی که نگاهش اقتصادی بوده یا نگاه امنیتی اجتماعی دارد یا سیاسی بوده متولی فرهنگ شده است. مسئول فرهنگی یعنی آدمی که خودش از جنس فرهنگ است، فرهنگ را فهم کرده. ما اصرار نداریم مدیر فرهنگی خودش نویسنده یا فیلمساز باشد و وزیر فرهنگ یا نماینده عضو کمیسیون فرهنگی مجلس یا هر جای دیگرخودش هنرمند باشد که اگر باشد بسیار عالی است اما بالاخره باید فهم فرهنگی داشته باشد. بگذارید یک مثال بزنم: ما در کشور برنامه های توسعه  5 ساله داریم و این برنامه‌های توسعه  لااقل در دو سه برنامه اول ذاتا با برنامه‌های توسعه قبل از انقلاب فرقی نمی‌کرد. چون در تعریف مفهوم توسعه کج فهمی وجود دارد و معتقدیم این برنامه‌ها، برنامه‌های مدرنیزاسیون است نه توسعه و تنها نمادهای توسعه را با خودش می‌آورد. حالا با این بحث کاری نداریم که  اینها ادامه برنامه‌های قبل از انقلاب است و این خوب است یا بد ؟ اما نکته مهم این است که این برنامه‌ها ذاتا اقتصادی هستند، برنامه توسعه‌ اقتصادی است و توسعه زیرساخت‌های مهندسی و زیرساخت‌های زیربنایی کشور است مثل جاده و سد و برق و نفت و گاز و این چیزهاست. این برنامه‌ها اصلا فرهنگی نیست چون با دغدغه های فرهنگی تهیه نشده است اگر چه در برنامه سوم یا چهارم به بعد اسمش را عوض کردند و گذاشتند برنامه توسعه چی چی و اجتماعی و فرهنگی را هم اضافه کردند و یک فصل هم توسعه فرهنگ را اضافه کردند اما در بهترین حالت توسعه زیر ساخت های فرهنگی یا اقتصاد فرهنگ است. این بخش‌ها به عنوان سخت‌افزار توسعه فرهنگی و زیربناست. اگر بخواهید فرهنگی را ارتقا دهید وجود این زیربناها نیاز است.  بله اما من از شما می پرسم اگر شما صرفا تعداد سینماهای کشور یا سالن های نمایش یا چاپخانه ها را را اضافه کردی آیا به توسعه فرهنگی کمک ‌کردی؟ وقتی که کارگردان مولف در بستر اجتماعی تربیت نشده باشد یعنی فیلمسازی که اقتضائات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی کشور را فهم کند نباشد. مهم تر از آن، مدیری  که امکانات در اختیار دارد و جهت گیری های محتواهای فرهنگی را تعیین می کند او همان آدم مناسب نباشد، فیلم  مفید در جهت ارتقای شاخص های فرهنگی تولید نمی شود. یعنی فیلمی که مردم را ایمان مندتر و اخلاقی تر کند. پس اضافه کردن سینما یعنی داری بستر ایجاد می‌کنی که فیلم‌های خارجی یا فیلم های کپی دست چندم خارجی با مضامینی که فرسنگ ها با فرهنگ بومی و نیازهای روز جامعه  فاصله دارد  بیشتر در سینما دیده شود. اسم این حتما توسعه فرهنگی نیست. البته که باید تعداد سالن های سینما را اضافه کرد اما این اسمش توسعه زیرساخت ها یا عمرانی کشور است توسعه فرهنگی نیست. فرهنگ از جنس ایمان است یعنی باور و اعتقاد. فرهنگ یعنی ایمان، توسعه فرهنگی یعنی مردم را ایمان‌مند کردن، باورمند کردن به باورهای دینی یا ملی یا ارزش هایی که اعتقاد دارند. توسعه فرهنگی یعنی تعمیق ایمان مردم. ایمان و باور که می‌گویم به معنای عام است. آیا مردم ما در این چند دهه ایمان‌مندتر شده‌اند؟ باورمندتر شده‌اند اخلاقی تر شده اند یا نشدند؟ ممکن است تعداد مساجد و حسینیه‌ها زیاد شده باشد و بوق و شیپور و تلویزیون و رسانه بیشتر شده باشد و عده بیشتری را به مراسم اعتکاف بکشانیم ولی آیا مردم مومن‌تر شده‌اند؟ من قضاوت نمی کنم گرچه پیدا کردن شاخص خیلی کار سختی است. سازمان تبلیغات آمار می‌دهد که مردم چقدر نمازخوان‌تر شدند، ملاک آنها این است که در جاده‌ها چقدر مسجد بیشتر شده است و مردم چقدر پیاده می‌شوند، نماز می‌خوانند. این چیزها می‌تواند ملاک باشد اما آدرس غلط دادن است و ایمان‌مندتر شدن جامعه را به این آمار وابسته کردن، آدرس غلط دادن است و ما اشتباه می‌کنیم اگر فکر کنیم مراسم افطاری بزرگتر داشتن و سالن‌هایی بیشتر برای قرائت قرآن داشتن به معنی ایمان‌مندتر شدن مردم است مخصوصا اگر همه اینها توسط دولت انجام شود. نمونه آن تظاهرات دینی یا فرهنگی در بعضی از کشورهای عربی منطقه است . مساجد بزرگتر و با شکوهتر اما خالی از محتوا و ایمان! البته هر دولتی باید چنین کارهایی را بکند یعنی توسعه عمرانی و زیرساخت ها حتی اگر افزایش سرانه فضاهای فرهنگی  شاخص باورمندتر شدن و ایمان‌مندتر شدن مردم نباشد که نیست.  ایمان مقیاس کمّی ندارد اگر چه در بلند مدت می‌توان تحلیل کرد. مردمی که پای انقلابی می‌ایستند و برای استقلال و آزادیشان می‌جنگند، می‌شود تحلیل کرد . می شود با قاطعیت گفت که ایمان مند تر هستند و این حاصل همه فرآیندهای تاریخی و اجتماعی این ملت است قطع نظر از اینکه تظاهرات عینی دینی داشته باشند یا کم داشته باشند.

بالاخره عده‌ای هستند که از این راه نان می خورند. اما اینها اقل هستند که از راه دین نان می خورند. شما قبلا با ابزار فرهنگی در حوزه اجتماعی کار می‌کردید، رسانه شما هم فیلم بود. تاثیر آن نوع فیلم مستند را دیگر کم می‌ بینم. شرایط اجتماعی بسیار تغییر کرده است و هر روز تغییرات شتاب بیشتری می گیرد. حالا هم کتاب می‌نویسم و فیلم می‌سازم اما نوعی دیگر که تاثیر ماناتری داشته باشد. شما مستند «رقص فقر» را مثال زدید. من 80 دانشگاه و محفل رفتم و درباره فیلم سخنرانی کردم و جوانان گریه کردند اما اکنون دیگر این نوع مستند تاثیر ندارد. این مسیر مثل مسیر شماست. اول تیترها و مطالب کوتاه تند می‌نویسید، زیاد کلیک می‌خورد و بازنشر می‌شود اما تاثیری ندارد. بعد به این نتیجه می‌رسید که گزارش یا نقد تحلیلی بنویسید، یک مطلب دقیق‌ترمی نویسید. مخاطبتان  به جای 10 هزار نفر، 100 نفر می‌شود اما همان کافی است و همان 100 نفر تاثیرگذارترند و حتما کلیک خوردن یک خبر یا تیراژ یک روزنامه یا میزان فروش یک فیلم به معنی تاثیرگذاری آن نیست. تعداد مخاطب بیشتر است اما تعداد مخاطب نباید ما را گول بزند. بالاخره من هم فکر می‌کنم کمی پخته‌تر شدم. همین اواخر به من پیشنهاد دادند که فیلمی مثل «رقص فقر» بسازم اما در شرایط اجتماعی امروز این کار را مفید نمی دانم . چند سال پیش که مدتی به خیابان مولوی می‌رفتم، می دیدم کلانتری معتادها را از خیابان‌های اصلی دور می‌کرد. یک بار داشتم عکس می‌گرفتم، مامور کلانتری پرسید چه می‌کنی و این کار خطرناک است. این منطقه همیشه خطرناک است. مثل حومه کابل جنگ‌زده است و یقه‌ات را می‌گیرند. یک بار همین کارتن‌خواب‌هایی را که در مسیر هستند شمارش کردم. 60 تا 70 تا شمردم. در این محدوده کوچک حدود 700 800 معتاد و کارتن‌خواب وجود دارد. حالا بیایم فیلم بسازم، چه ایرادی دارد؟ کارتن‌خوابی که می‌بینید، درد و تب است یا بیماری؟ تب است؛ 30 سال است این را می‌گوییم، کارتن‌خواب، زن خیابانی یا بچه کار را که از چین وارد نکردیم، جزیی از این جامعه هستند.  محصول رفتار غلط سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ما هستند. همسایه و همشهری و هموطن ما هستند که از جای دیگری آمدند. ما درد را می‌بینیم، داد می‌زنیم و مسئولان هم یک قرص می‌دهند و درد را فعلا حل می‌کنند. پلیس و شهرداری همه را جمع می‌کنند، در زمستان به گرمخانه می‌برند و ... اما آیا مشکل را حل کردند؟ نه. باید مشکل حل شود. معتقدم مشکل ما ساختار غلط اقتصادی و اجتماعی ماست که باید درست شود. الان توانتان را روی این کار گذاشته‌اید؟ فکرمی‌کنم اینجا موثرتر است. من که کاره‌ای نیستم ولی فکر می‌کنم در این زمینه تلاش کنیم موثرتر است. همه ما همتمان را باید اینجا خرج کنیم. شما می‌گویید باید به اصل بیماری بپردازیم، اصل بیماری چیست و چه باید کرد؟ تفاوت سطح این دو نوع فعالیت مثل تفاوت کتاب نوشتن با کار خبری و کار ژورنالیستی کردن است. اسمش روزنامه است نه دیروزنامه یعنی  فردا دیگر به درد نمی‌خورد اما وقتی گزارش و مقاله عمیق تر و تحلیلی تر می‌نویسی برای یک فصلنامه ، ماندگارتر می شود. من فقط می‌خواستم ژورنالیست نباشم بلکه عمیق‌تر و تاثیرگذارتر شوم. معتقدم نماینده مجلس بودن با کار رسانه‌ای زیاد فرقی نمی‌کند. من تجربه کردم و اگر چه ممکن است نمایندگان مجلس تصمیم‌های مهم بگیرند که سرنوشت کشور را تغییر دهد که هر چند سال یک بار رخ می‌دهد اما کار نماینده مجلس هم حرف زدن و روشن کردن افکار عمومی است، کاری که رسانه‌ها می‌کنند و بیش از این انتظاری نباید داشت و بیش از این امکاناتی ندارد. پس می‌شود خبرنگار بود، می‌شود نماینده مجلس بود، می‌شود پژوهشگر و روشنفکر بود. من فکر می‌کنم بین اینها بهتر است روشنفکر بود. شما روشنفکر هستید؟ نه، من که چنین ادعایی ندارم. امیدوارم همه‌مان روشنفکر شویم؛ برویم یک کار ماناتر و عمیق‌تر کنیم. کارهای عمیق، سروصدای کمتری دارد و البته زحمتش هم بیشتر است. شما جلال را مثال زدید. در حوزه‌های دیگر هم افرادی مثل شریعتی بودند و حتی جوانانی از احمد شاملو تاثیر گرفته‌اند. بله همه این افراد به اندازه عمقشان تاثیرگذار بودند . آیا آوینی یک جریان فیلمسازی و روشنفکری در انقلاب ایجاد نکرد؟ در حالی که نه وزیر بود، نه رییس تلویزیون و نه مدیر یک شبکه. خودش بود و چهار تا رفیقش. آوینی هم مطرود تلویزیون بود و هم مطرود بعضی ازاهالی سینما ، اما آدمی بود که فکر می‌کرد و تاثیر می‌گذاشت. سبکی در فیلمسازی و نگاه به سینما داشت که باعث ایجاد تغییر شد و بعد از دو دهه هنوز تاثیراتش را می‌بینیم. در سال‌های اخیر دو کار از شما به عنوان تهیه‌کننده می‌شناسم و یکی هم نویسنده و کارگردان بودید. سرزمین دانایی و یکی هم رالی ایرانی. این دو برنامه سرگرم‌کننده هستند. سرزمین دانایی رگه‌هایی از اطلاعات و فرهنگ مردم هم دارد. این کارها را چطور ارزیابی می‌کنید؟ یعنی می‌گویید من آمده ام یک کار سرگرم‌کننده بسازم؟ دو جواب دارد. اول اینکه غیر از این کارها من یک کتاب بنام "هی یو" دارم که درباره اش مفصل حرف زدیم و یک کتاب دیگر دارم به نام «لبنان بعد از 33 روز» که انتشارات سروش به زودی چاپ می‌کند با مقدمه حجت‌الاسلام محمدرضا زائری . موضوع کتاب «تغییرات ساختار سیاسی لبنان بعد از جنگ سی‌وسه روزه» است. یک کتاب کاملا علمی براساس مستندات و تحلیل است. در مقدمه کتاب هم نوشته‌ام که با حدود 50 نفر از شخصیت‌های سیاسی لبنان از طیف‌های مختلف گفت‌وگو کردم. البته به ندرت استناد مستقیم کردم که سید حسن نصرالله می‌گوید یا نبیه بری می‌گوید کتاب را نوشتم و توضیح دادم با این 50 نفر گفت‌وگو کردم و همه گفت‌وگوها را ضبط شده است و تصویری هستند. اینها را هم ببینید. گرچه به ضرورت آثار سرگرمی هم اعتقاد دارم . ممکن است بخواهید فیلم آن را بسازید؟ ممکن است، اما ارزش خود تصاویرمستند گفتگوها بیشتر از این است که یک روزی فیلمی بر اساس آن ساخته شود. من هم با موافقان مقاومت از سید حسن نصرالله تا میشل عون و هم با مخالفان مقاومت ، رهبران حزب کتائب و رهبران دروزی‌های مخالف مقاومت و طرفداران  ائتلاف 14 مارس در مجلس لبنان ، گفت‌وگو کردم. می گفتند چرا در این کتاب با مخالفان مقاومت هم گفت‌وگو کردی؟ من گفتم که چون باید هر دو طرف باشند. شما می‌گویید جنگ داخلی اینطور شروع شد، فلسیطنی‌ها می‌گویند جنگ داخلی این طور شروع شد و دیگران حرف دیگری می زنند . همه را باید شنید. پیش از آن برای تلویزیون مستندی به نام "بنت جبیل: در هشت قسمت ساختم که  پارسال پخش شد. امسال هم در سالگرد جنگ سی‌وسه روزه لبنان دوباره پخش شد. با همین موضوع مستند دیگری ساختم به نام «12 تموز» که در جشنواره  مردمی عمار دو سال پیش جایزه گرفت. یعنی من به عنوان کارگردان دائما کار می‌کنم. کارهایی مثل رقص فقر پر سر و صداست. کارهای دیگری مثل مستند «آب ما را با خود برد» بی سر و صداست  که همه تصاویر آنرا خودم در زیر آب  فیلمبرداری کردم. من همچنان کار می‌کنم اما جیغ و داد ندارد. الان دو سال است فیلم‌نامه‌ای بنام «بیروت شمال شرق» می‌نویسم که  یک سریال داستانی در ژانر جاسوسی است. یک سال برای شبکه یک سیما این را می‌نوشتم اما چون به کمبود بودجه مواجه شده اند فعلا متوقف است .  ببینید «سرزمین دانایی» اگرجه شبیه یک مسابقه است اما یک کار سرگرمی صرف نیست یک کار آموزشی و اطلاع رسانی است البته در قالب سرگرمی . الان در حال ساخت یک رئالیتی شو برای شبکه افق هستم به نام «دستم را بگیر» که همان قالب فنی را دارد اما یک موضوع اجتماعی است. پیشنهاد رئالیتی شو را من اولین بار به تلویزیون دادم،  بعدا دیگران هم این گونه را در تلویزیون امتحان کردند اما هیچ کدام نتوانستند آن را دربیاوردند چون رئالیتی شو یک قاعده و تکنیکی دارد که باید بلد باشی و من در «رالی ایرانی» آن را تجربه کردم. درباره «رالی ایرانی» خیلی به من حمله کردند. مسئله آنها این بود  که چرا مثلا ما  رالی ایرانی را با حضور خانم الناز شاکردوست، بهنوش بختیاری، محمدرضا فروتن، سیروان خسروی و فرزاد حسنی و ... ساختیم. من به آنها گفتم این یک مشق است و من دارم یک ژانری را تجربه می‌کنم. خیلی  هم خوب از آب درآمده  و سرگرمی  محسوب می‌شود.وقتی یک قسمت آن بیرون آمد ‌، همزمان مجموعه قلب یخی در بازار بود که باندازه رالی ایرانی موفق نبود. قلب یخی یک عشق مثلثی  و از این دست مسائل بود اما رالی ایرانی یک کار سرگرم‌کننده بود که حالا خانم ها در این مجموعه می‌دوند رانندگی می کنند و راپل می‌کنند . کجای این محل اشکال است که نسل جوان را به فعالیت و نشاط دعوت می کند وهیچ بدآموزی هم  ندارد، فکر می‌کنم این کار خیلی هم ارزشمند است. این هم جواب دوم! کارکرد فرهنگی و شان هنری هم برای  این آثار قائل هستید یا خیر؟ بله، هم در «سرزمین دانایی» هم در « مجموعه دستم را بگیر» و هم در «رالی ایرانی» سبکی را به نام رئالیتی شو در ایران تجربه کردیم که از سال 2000 در سینما و تلویزیون  غرب شروع شد هنوز هم بدیل ندارد. ببینید «رالی ایرانی» را بدون فیلمنامه ساختیم، ما  6 قسمت را در 71 ساعت و نیم به صورت کامل ساختم. امروز 7 صبح شروع کردیم و پس فردا ساعت 6:30 عصر تصویربرداری تمام شد. فیلم کاملا در ذهن من بود. ما برای چنین سبکی تصویربردارو صدابردار تربیت کرده ایم . حتی تدوینگر. حتی اسپشیال افکتور. این به عنوان رئالیتی شو یک تجربه کاملا موفق است و من دارم چنین کاری را در سینما یاد می‌گیرم. حالا به من می‌گویند، ارزش‌های دفاع مقدس چه می شود ، من می گویم بعنوان فیلمساز وقتی سراغ موضوع ارزشی می روم که کارم را بلد باشم . من مشق می کنم و اثر هم از نظر محتوایی قابل دفاع است. فحش‌هایی که در سینما و تلویزیون همکارها به هم می‌دهند گاه از سر حسادت است. این فیلم فروخت منتها می‌گویند ماهواره دارد پخش می‌کند. ماهواره همه چیز پخش می‌کند. آیا فیلم من ضدارزش است؟ ضدهنجار است؟ دارم جوانان را به ورزش و نشاط دعوت می‌کنم، در این فیلم سیاهی و خمودگی و خیانت و تصویر بد از کشور و دین نشان نداده‌ایم. معتقدم وقتی کار فرهنگی و هنری می‌کنیم باید خیلی با احتیاط به موضوعات دینی نزدیک شویم چون دین مقوله‌ای پیچیده و تخصصی است. برای همین به این مقوله نزدیک نمی‌شوم . کاری را که بلد هستم انجام می دهم. عکس‌ها:‌ عارف طاهرکناره 58241


تله سینما

خبرآنلاین

عناوین تصادفی